دلگرفتگی هام

نمی دانم چی بنویسم.. فقط دارم آهنگ قلبم را بنوا در می آرم

دلگرفتگی هام

نمی دانم چی بنویسم.. فقط دارم آهنگ قلبم را بنوا در می آرم

سوم (فرشته گک خواب)

امروز هم تصمیم داشتم چیزهای زیادی بنویسم.

از خود بگویم..

از گذشته هایم..

ولی

آخر چرا بگویم... به کی بگویم..

اینجا که کسی دوست کسی نیست...

همه برای خود زندگی میکنند و تنها برای خود فکر میکنند....

کی بسخنان تو گوش فرا میدهد...

کی به گفته هایت پرواهی میگذارد؟؟؟

پس من چرا بیهوده وقتم را ضایع سازم...

ولی ....

باز هم کرمک مغزم ارامم نمی داد..

میگفت... بگو...

از یاد های گذشته ات بگو.

از رفته ها و گذشته هایت بگو.

از آینده ات بگو...

کشمکش همچنان ادامه داشت... تا اینکه فرشته ای آمد.....

فرشته ی آرامی بخش...

بلی... فرشته ی که بر لب گور و بر سر اعدام را راحت میبخشد....

اسمش را حتمی میدونید... انی

نه...

اوه......

گر نمی دانید.

اسمش هست...

فرشته گک خواب

بلی با پر های فراشته اش آمد بسراغ این دو نطاع گر... یکی کرمک مغز و دیگر موریانه قلب...

هر دو در نزاع بودند...

یکی میگفت بگو...دیگری مانع میشد که نی نگو...

آمد با آرامی خود...

بال های خود را بر آنها افراشت.

هر دو را زیر بغل خود کرد...

هردو نزاع خود را فراموش کردند... و در زیر سایه بالهای نرم و آرام بخش فرشته گک بیاد بغل مادر خود به سیر وادی های زیبای خوابستان شتافتند....

...............................

نظرات 1 + ارسال نظر
فرزاد پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:57 ق.ظ http://delshodehgan.blogsky.com

سلام
بله اینجا کسی دوست کسی نیست
ولی تو با دلت دوستی واسه دلت بنویس که فقط دل آدم رو آروم و بیقرار می کنه

موفق باشید

ممنون فرزاد جان.
بلی چنین هست که دل انسان بهترین دوست و همراز خود انسان هست....
من هم برای دلم مینویسم... تا که درد دلم در داخل دلم بماند و کسی نداند که این دل پر درد چه حال دارد..
ای دل... تو خریداری نداری؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد